[بررسی عنصر مرگ در شعر شادروان نجمه زارع]
گاه در بررسی یک دیوان ، دفتر یا مجموعه ای از آثار شاعر یا نویسنده ای به تعدد و تکرار یک یا چند عنصر برمی خوریم.
از آنجایی که این تکرار نوعی اصرار و تاکید است و نیز می توان چنین برداشت کرد که این تکرار وجهی از جهان بینی و ذهنیت شاعر یا نویسنده نسبت به آن عنصر را بیان می کند . نویسنده ی این سطور (هر چند سطحی) به کارکرد عنصر مرگ در مجموعه «یک سرنوشت سه حرفی» اثر شادروان "نجمه زارع" نقبی بزند .
مرگ اندیشی یکی از دغدغه های فکری و ذهنی شاعر معاصر است . این واقعیت سرد و خشن در نگاه شاعر معاصر هرگز سیاه نیست و حتی گاهی هم برای او که از زندگی پوچ امروزی خسته شده است مایه ی نجات و آرامش است .
نجمه زارع ، بیش از 25 بار از عنصر "مرگ" در مجموعه ی "یک سرنوشت سه حرفی" استفاده کرده است . در ادامه به چند مورد اشاره می شود و عنصر مرگ در این موارد بررسی خواهد شد.
1-من می روم تا پس از این آماده ی مرگ باشم
دیدگاه نجمه زارع نسبت به مرگ از پختگی خاصی برخوردار است وی زبان مرگ اندیش خود را بر اساس سابقه کهن این عنصر اساسی در ادبیات عرفانی و اصیل فارسی همراه کرده است و با شنیدن صدای پای مرگ ، خود را آماده ی این سفر طولانی کرده است.
2-زمان مرگ خودم را غروب می دانم
غروب موقع تلخی ست خوب می دانم ؛
مرگ در شعر زارع طوری موج می زند که مخاطب احساس می کند جزء یا لایه ای از زندگی شاعر است.
زنده ای که با مرگ زندگی می کند و از مرگ می گوید.
3-حالا چگونه رفته ام از دست ؟! ... عشق تو
جان از کسی که دل به تو می داد ، می گرفت:
مرگ حتی در عاشقانه های شاعر نیز رسوخ می کند این غزل با مطلع :
از زندگی هر آنچه دلم یاد می گرفت
یک شاخه اش ز عشق تو بنیاد می گرفت
غزلی عاشقانه است که در نهایت به مرگ ختم می شود
منابع:
1-یک سرنوشت سه حرفی ، نجمه زارع ، چ اول ، بهار 89 ، انتشارات شانی
نشسته پشت سکوتم هزار و یک شب شعر
عبور میکند از من دوباره یک تب شعر
فضای تیره ی فنجان روبرو خالی ست
و ذهن قهوه ای شاعری لبالب شعر
صدای خط خطی من نمی رسد به شما
شمای گم شده در من٬ شما مخاطب شعر!
از این سکوت فقط تکه کاغذی مانده ست
و سطرهای پریشان و نامرتب شعر
اگر مجال شکفتن به حرف می دادید
تمام درد دلم می رسید تا لب شعر
|+| نوشته شده توسط منتصر درویشی